از تو که حرف می زنم به یاد تو هرچی می گم ترانه می شه
باغ بی برگی ما گل می کنه ، دریایی از جوانه می شه
همه ی دریچه ها رو به سپیده شعر آفتابی می خونن
بی هراس گزمه های شهر جادو ، شبا مهتابی می خونن
ای همه بودنم از تو ، همه گفتنم از تو
وقتی حرف می زنم از تو ، جون می گیره تنم از تو...
تو که عشق لایزالی ، جاری آب زلالی
آفریننده ممکن ، از نهایت محالی
از تو که حرف می زنم به یاد تو هرچی می گم ترانه می شه
باغ بی برگی ما گل می کنه ، دریایی از جوانه می شه
کلمات گم شده توی کتابا دوباره معنا می گیرن
موجای غریب و دور از هم و تنها ، لهجه دریا می گیرن
تو بگو تا که بجوشم ، روح خود را نفروشم
آبی آینه ها را ، از تو لاجرعه بنوشم
ای همیشه رو به رویم ، تو بگو تا که بگویم
بشکن از معجزه عشق ، قفل سنگین گلویم....